داستان راهینو
ما 6 اشتباهی بودیم و نمیخواستیم بقیه اشتباه کنند!!!!!
قصه از اونجایی شروع شد که ما 6 تا دانشجو توی رشته های مهندسی شیمی، تغذیه، مهندسی برق، شیمی و حقوق دانشگاه دولتی کاشان بودیم. ما ۶ تا به دنبال پیدا کردن هویت گمشده خودمون بودیم اینکه خب حالا ما قبول شدیم این رشته همون رشته ای هست که ما بر اساس علاقه، شخصیت و پارامترهای درست انتخاب کردیم یا نکنه ما هم تحت تاثیر خانواده و مدرسه و جامعه و آرزوهای آموخته شده وارد این رشته شدیم؟
و چون به کار آموزشی علاقه داشتیم به امید تغییر این مسیر و اینکه دیگه دانش آموزا به غلط آینده تحصیلی و شغلی شون رو انتخاب نکنند به عنوان پشتیبان قلم چی وارد سیستم آموزشی کشور شدیم.
پیشرفت چشمگیر در کار آموزشی
انقد ما علاقه داشتیم که در همون سه سال اول کاریمون به عنوان پشتیبان های برتر کشور انتخاب میشدیم و از طرف نمایندگی کاشان و خانواده ها تقدیر میشدیم. انصافا ما پشتیبان قلم چی( که وظیفه داره فقط 5 دقیقه تماس بگیره و سر جلسه آزمون حاضر بشه ) نبودیم و همه کاری واسه دانش آموزا میکردیم ساعت ها ممکن بود باهاشون حرف بزنیم باهاشون بریم بیرون به عنوان برارد کنارشون باشیم و …..
ما 6 نفر انقد ایده های مختلفی رو اجرا کردیم توی نمایندگی کاشان که در عین ناباوری مسئولین و …. نمایندگی کاشان دیگه نذاشتند این روند ادامه پیدا کنه که حالا یا در قالب نمایندگی آزمون نمیگنجید یا…. ؟؟؟ از طرفی هم رسالت ما این بود که هر کسی به بهترین خودش برسه و یجورایی هم پیمان شده بودیم و قسم خورده بودیم که این رسالتمونو هیچ وقت فراموش نکنیم. از طرفی هم چون زیر مجموعه قلم چی بودیم باید کتابها و … محصولات قلم چی رو به دانش آموز معرفی میکردیم که بعضا بخاطر اینکه اینکارو نمیکردیم و بهترین دانش آموز رو در نظر میگرفتیم و از موسسات دیگه به دانش آموز محصولات معرفی میکردیم مورد بازخواست قلم چی قرار میگرفتیم. خلاصه به خاطر اتفاقاتی که بهش اشاره کردیم مجبور شدیم از قلم چی استعفا بدیم و تصمیم گرفتیم برای خودمون یه گروه تشکیل بدیم.
حمایت یکی از مدیران کاشان و دادن یک اتاق از مدرسه به ما
خب ما از قلم چی اومده بودیم بیرون و نیاز به حمایت داشتیم و توی قلم چی
به حمایت کانون دانش آموزا مارو میشناختن و با توانایی مون آشنا میشدن و خب واقعیتش ما نیاز داشتیم که دانش آموز مارو ببینه و بعد با تخصص مون آشنا بشه
تقریبا تمام مدارس رفتیم و تقریبا همه دست رد زدن به سینه 6 تا جوون
اما یک نفر مارو حمایت کرد اونم استا دادار بزرگ بود که اگه اینکارو نمی کرد تقریبا تموم بود کارمون
نزدیکای اسفند بود و نزدیک عید نوروز بود که ایده اردوی مطالعاتی رو دادیم به آقای دادار و ایشون هم مدرسه رو برای پروژه به ما دادن
هنوز کامل از قلم چی نیومده بودیم بیرون و تعدادی از ما 6 تا هنوز تعهد یک ساله داشتیم و با شناخت خانواده ها به عنوان پشتیبان و حمایت اقای دادار تونستیم اردو مون رو با حدودا 40 نفر برگزار کنیم.
ما هم برای اینکه به همه ثابت کنیم توانایی هامونو از عید تا کنکور هرچی داشتیم برای بچه های کریم گذاشتیمو نتیجه چی شد؟
تمام دانش اموزای پیش دانشگاهی سال 95 مدرسه کریم که فقط یک کلاس ریاضی بودن یعنی 100 درصد قبولی دانشگاه دولتی شدن
و اون سال برترین مدرسه با بیشترین آمار قبولی رو داشتن حتی از تیزهوشان بیشتر
مطرح شدنمون توی کاشان و زدن کانال تلگرام
دی ماه 95 بود که کانال تلگرام راهینو رو زدیم و شروع کردیم به تولید محتوا
حالا دیگه با رزومه درخشان میرفتیم مدارس و اقای دادار هم همه جوره از ما پیش همه تعریف می کرد. ولی بازهم همه مدارس اعتماد نمیکرد یه اتاق داشتیم توی مدرسه و نوبتی مشاوره میدادیم و از اینور اونور دانش آموزا مارو میشناختن و اون زمان فرشاد هم توی مدرسه الغدیر معاون آموزشی بود. مهرداد هم کم کم داشت وارد گروه ماز می شد. علی صمدیان و عیسی محمودزاده هم داشتن واسه ارشد میخوندن وطه هم تهران مشغول کار و خوندن ارشد بود. عباس عبدلی هم تهران مشغول ارشد حقوق. خلاصه همه درگیر بود به نوعی و فقط مشاوره میدادیم و اردو داشتیم خدمتی دیگه نداشتیم.
حالا کم کم از قبولی های مدرسه کریم داشتیم تیم سازی میکردیم. اردوی امسال مدارس بیشتری بهمون اعتماد کردن و اردوی 96 با تعداد باور نکردنی برگزار شد.
اعتماد مدارس دخترانه به ما!!
گرفتن دفتر توی صفویه
بزرگترین مشکل مدارس مخصوصا دخترانه با ما این بود که شما مجرد هستین و به ما گیر میدن . یک نفر به نام خانم گلابچیان گرامی ریسک کرد و به ما اعتماد کرد به 6 نفر پسر جوون. بعد از اقای دادار دومین نفری که همه جوره پای ما واستاد ایشون بود و ما هم تمام تلاشمونو کردیم اعتمادشون رو جلب کنیم و همکاری مون با همایش ها و … شروع شد و از شانس ما بالاخره یک نفر ما یعنی علی صمدیان ازدواج کرد. همون سال ها علی سربازی هم بود و شرایط سختی داشت ولی همین باعث شد اردوی سال 97 به همراه همسرشون مدیران پایگاه دختران ما باشن
جالبه برای برگزاری این اردو ها همه پیشنهاد میدادن بهمون و همون سال دهخدا هم پایگاه دوم مارو برگزار کرد.
عیسی فرشاد و طه پسرونه بودن
علی و مهرداد دخترونه معارف
و عباس هم دخترونه دهخدا
راستی اینم بگیم همون سال با کلی ذوق دفتر صفویه رو گرفتیم و برای خودمون مستقل بودیم.
شروع رسمی کارمون توی صفویه
جون گرفتن ماز
همیشه دوست داشتیم دفتر داشته باشیم و رفتیم با کلی ذوق میزو صندلی و …
حالا دیگه سجاد و رسول هم توی تیم ما بودن و مجازی مارو دست گرفته بودن و تازه اینستاگرام ترند شده بود و داشتیم میترکوندیم. کسی اون زمان سمت این چیزا نبود مهرداد هم کتابش داشت چاپ میشد. بالاخره کتاب زیست فصل آزمون با تالیف مهرداد چاپ شد و اتفاقات خوب داشت توی گروه ما رقم میخورد.
حالا ما دیگه 6 نفر نبودیم و تیممون گسترش پیدا میکرد 4 نفر مشاور به ما اضافه شد و 3 نفر پرسنل شدیم 13 نفر
عیسی مدیر عامل بود
علی مدیر آموزشی
طه مدیر مالی
مهرداد مدیر محتوایی
برای خودمون سمت درست میکردیم😅
جابجایی دفتر
استارت آموزش و پرورش
کم کم دیگه همه اسممون رو شنیده بودن و اذیت ها شروع میشد. یه مشت جوون مهندس چرا اومدن مشاوره میده. کی اصلا اینارو راه داده و …
ما شروع کردیم رسما پروسه آموزش و پرورشی شدن رو شروع کردیم. هیچ کدوم از ما شرایط گرفتن مجوز و موسس بون رو نداشتیم و پدر و مادر فرشاد تمام شرایط رو داشتن و اونا رو موسس پسران و دختران معرفی کردیم. همون زمان دفترمون جا نداشت و رفتیم طبقه سوم صفویه از واحد 50 متری رفتیم 80 متری.
اونسال اردومون هم پسران توی مدرسه خیاط زاده برگزار رشد دلیلشو بعدا میگیم یک شیطنت بود که مفصل بهش میپردازیم.
کرونا شد
گرفتن مجوز آموزش و پرورش
تاسیس آموزشگاه کنار سینما
کم کم داشتیم خدماتمون هم علاوه بر تیممون گسترده می شد. هم مجوز گرفته بودیم و خیلی باید حواسمون می بود و هم یهو متوسطه اول و کلاس کنکور و کتابفروشی و دفتر برنامه ریزی و .. به خدماتمون اضافه شد. ناچار رفتیم کنار سینما و جای آموزشگاه زبان کیش قدیم.
به محض رفتنمون کرونا شد و تازه ما کلاس کنکور راه انداخته بودیم و با ترس و لرز برگزار میکردیم. متوسطه اولمون کم کم داشت بزرگ میشد. مهدی عبدالکریم زاده انقد پافشاری کرد تا متقاعد شدیم متوسطه اول رو اضافه کنیم به موسسه. دفتر برنامه ریزی رو داشتیم تالیف میکردیم. الو کتاب داشتیم و خلاصه انقدهمه چی توهم بود که کم کم داشتیم زمین میخوردیم از سنگینی موسسه. سود کم که نه ضرر. هزینه های موسسه بشدت بالا و همه توی هیت مدیره بحث بود سر این موضوع.
سال 400 سال خدمات زیاد بود. مشاوره، کلاس، آزمون، الوکتاب، پلنر راهینوت،اردوی مطالعاتی، کلاس تیزهوشان ششم، کلاس تیزهوشان نهم، استعدادیابی، انتخاب رشته نهم و کنکور و…
کرونا کم کم داشت سایه شو از کسب و کار ها بر میداشت و ما توی کرونا با تیم سازی داشتیم برای دوران پسا کرونا آماده می شدیم. هر بخشی که بالا میبینید رو برای تیم ساختیم تا بتونه رشد کنه حتی اگه ضرر ده باشه هدفمون این بود بتونیم پک کاملی از خدمات رو بدیم تا دانش اموز بی نیاز بشه از همه جا
آزمون های حضوری ماز و ورود به مدارس تیزهوشان و نمونه
قبولی های چشمگیر متوسطه اول
سال عجیبی بود و مدیران 4 مدرس خاص کاشان ازمون دعوت کردن که بخاطر تقلب توی آزمون های کانون آزمون حضوری ماز رو براشون توی مدرسه برگزار کنیم.
و این مقدمه ای شد برای حضور در مدارس خاص و ما هر چه در توان داشتیم گذاشتیم وسط تا بالاترین کیفیت رو ارایه بدیم. اتفاق بزرگ دیگه اینکه بالاخره متوسطه اول راهینو که سال ها براش زحمت کشیده شد امسال 30 تا قبولی داد.
مشاورین متوسطه دوم
جهت دیدن مشاورین کلیک کنید
مشاورین متوسطه اول
جهت دیدن مشاورین کلیک کنید
اساتید متوسطه دوم
جهت دیدن اساتید کلیک کنید
اساتید متوسطه اول
جهت دیدن اساتید کلیک کنید
پرسنل و کادراجرایی متوسطه اول و متوسطه دوم
دپارتمان مشاورین متوسطه دوم
دپارتمان اساتید متوسطه دوم
دپارتمان مشاورین متوسطه اول
دپارتمان اساتید متوسطه اول